دراین عصری که آهن حکمفرماست زمین زندانی بیدادسرماست
به زیر بارش خشم گلوله بدون چتر آزادی چه تنهاست
به طبل خویش کوبد مطرب مرگ نوای هرمسلسل دو٬ر٬می٬فاست
به پای آز٬آزادی فنا گشت به دست جاهلیت بی کم وکاست
سوال این است تا کی همچوحیوان بشربانوع خوددرجنگ ودعواست
دموکراسی به زور تیغ آیا یگانه راه حل این معماست
شبان٬گرگ شبان گله گشته شبان ازمابودازماوبرماست
دوباره آدمی بی یارویاور میان حلقه ی انسان نماهاست
نشسته کنج ایوان مست وبی درد عدالت گستری را درتمناست
توکه ذکرفرج ذکرلب توست توکه دستت به سمت آسمانهاست
ظهور بت شکن را خواستاری به غیرازتوچه کس حجار بت هاست
نشسته منتظرمنجی موعود بگویدیاعلی با هرکه برخاست
:: برچسب‌ها:
برگزیده شعرمعاصر ,
برترینهای ادبیات ,
اشعار دلنشین ,
شعرماندگار ,
شعرروز ,
:: بازدید از این مطلب : 329
|
امتیاز مطلب : 0
|
تعداد امتیازدهندگان : 0
|
مجموع امتیاز : 0
عضو شوید
عضویت سریع
آمار
وب سایت:
آمار مطالب
آمار بازدید
